ناکجا آباد جامعه شناسی
علمی - اجتماعی
مردم برزیل برا اینکه سیستم نظام اداری کشورشان را مسخره کنند... داستان جالبی دارن... ![]()
می گن که دو تاشیر در یک قفس تو باغ وحش خارج شهر زندگی می کردن. یک شب متصدی قفس شیرها از رو حواس پرتی یادش رفت که در قفس را قفل کنه... خلاصه نصف شب دو تا شیر تصمیم گرفتن که فرار کنن.... بیرون باغ وحش شیر اولیه به دومیه گفت که رفیق کجا می ری قایم شی؟ شیر دومیه گفت می رم شهر....! شیر اولیه گفت بی خیال گیر می افتی! تو تو شهر عین گاو پیشانی سفید هستی... شیر دومیه گفت نخیر عمرا! شیر اولیه هم گفت باشه برو ولی گیر می افتی ها... و خودش هم رفت طرف جنگل و گفت تو جنگل کلی جک و جونورهای مختلف وجود داره و عمرا گیر بیفتم.... فرداش شیر اولیه که رفته بود جنگل دستگیر شد و برش گردوندند به باغ وحش بعد دو هفته دستگیر شد!!! چرا؟ خوب شیر اول هم ازش همینو پرسید... که چطوری دو هفته تو شهر بوده و هیشکی نفهمیده.... شیر دومیه گفت که هیچی بابا! رفته بودم تو یکی از این اداره ها ... هر روز یکی از این کارمندهای اداره را می خوردم... شیر اولیه گفت پس چرا گیر افتادی؟ شیر دومیه: هیچی بابا! اشتباه کردم .... آبدارچی اداره را خوردم....! نظرات شما عزیزان:
سلام دوست عزیزم ناراحت نباش کاریش نمی شه کرد دیگه مربی است اما قبول دارم خیلی وقت ها کاری می کنند که آدم دلش می خواد لهشون کنه من نتونستم رفتار مربی ام رو تحمل کردم و از اونجا رفتم اما به ضررم شد و دیگه راه برگشتی ندارم اما تو این کار رو نکن
من ایمیلم رو گذاشتم نگاه کن ![]()
خیلی جالب بود
![]() ![]() ببخشید ما چیزی گفتیم که شما را ناراحت کرده باشیم؟ ![]() ![]() ![]() ![]() چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : ماکس وبر
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |